گزارشگر:احمد عمران/ سه شنبه 13 سرطان 1396 - ۱۲ سرطان ۱۳۹۶
رییسجمهور غنی بهشدت تلاش میکند که حقانیتِ سیاستهایش را با کلمات اثبات کند، در صورتیکه نوع استدلالِ او به هیچوجه اقناعکننده به نظر نمیرسد. آقای غنی که این روزها خود را از حوادث اصلیِ جامعه به بهانۀ پرداختن به مسایل” اساسی”ِ کشور به دور نگه میدارد، تلاشهایی را آغاز کرده که حکومتش را حکومتی متخصص و برنامههایش را از نوع اصلاحاتِ دورۀ امانی بنمایاند. درحالیکه نه آقای غنی در موقعیتِ شاه امانالله قرار دارد و نه جامعۀ ما آن جامعۀ صد سالِ پیش است که آن را به شیوۀ شاه امانالله متحول کرد.
آقای غنی در مراسم معرفی کریم خلیلی از چهرههای جهادی به عنوان رییس شورای عالی صلح، گفت که مغزش را از فولاد و قلبش را از سنگ فرض میکند تا با مشکلاتِ افغانستان بتواند بهصورتِ واقعی مبارزه کند. او گفت که دیدن اینهمه کشتار کارِ آسانی نیست و باید قلبی از سنگ داشته باشد.
آقای غنی با این اظهارات میخواهد بگوید که حوادث را میبیند و اگر مثل رییس جمهوری پیشین اشک نمیریزد، دلیلش آن نیست که از این حوادث متأثر نمیشود، بل به این دلیل حرکتهای احساسی نشان نمیدهد که به فکر چارۀ بنیادی و ریشهیی برای اینگونه حوادث است.
این در حالی است که حادثۀ چهارراهی زنبق کابل چنان موجی از نگرانیها را در جامعه بهوجود آورده که یادآوری این رویداد خونین پس از گذشت هفتهها هنوز چونان زخمِ ناسور دلها را به درد میآورد. جالب اینکه پس از افشای برخی مسایل در این خصوص توسط آلمانیها، ریاست امنیت ملی کشور اعلام کرد که یافتههای آنها به مراتب بیشتر و گستردهتر از آلمانیها در این مورد است.
یک شبکۀ خبررسانی آلمانی چند روز پیش اعلام کرد که سفارت آلمان از حملۀ چهارراهی زنبق اطلاع داشته و یک هفته پیش از حمله، یافتههای خود را در اختیار نهادهای امنیتی افغانستان قرار داده بوده است. اما حالا رییس امنیت ملی افغانستان با کمال پُررویی میگوید که آنها پیش و بیش از آلمانها از این حادثه میدانستهاند. این به چه معناست؟ آیا رییس امنیت ملی میخواهد بگوید که با وجود داشتن اطلاعاتِ دقیق از وقوع حمله، نخواسته است که جلو چنین رویداد خونینی را بگیرد؟ آیا گفتن اینگونه مسایل بهتنهایی کافی نیست که رییس امنیت ملی به دادگاه معرفی شود؟ آلمانیها یک هفته پیش از حمله، به محض دریافت اطلاعات، تمام افراد سفارتِ خود را از افغانستان بیرون کردهاند ولی امنیت ملی کشور حتا تدابیر ناچیز امنیتی را در این خصوص لحاظ نکرده است؛ آیا خیانت ملی شاخ و دم دارد؟
رییسجمهوری به جای فولاد و سنگ ساختن مغز و قلب خود، از صلاحیتهایش استفاده کند و کسانی را که عملاً خیانت میکنند، به نهادهای عدلی و قضایی بسپارد، آنوقت خواهد دید که چه تغییراتِ مهمی در عرصۀ امنیت به وجود خواهد آمد. از جانب دیگر، آیا با سنگ و فولاد ساختنِ قلب و مغز میتوان به مشکلاتِ کشور رسیدهگی کرد، درحالیکه عملاً ساختارهای موجود نه پاسخگویِ وضعیتاند و نه هم کارآییِ خود را در حلِ مشکلات نشان داده اند؟
هماکنـون نیمی از کابینه در وضعیتِ تعطیلیِ کامل قرار دارد، شورای ملی مشروعیتِ خود را از دست داده، دادگاه عالی با تشکیلات ناقص کار میکند، آنگاه رییس جمهوری داد از تخصصگرایی و آوردنِ جوانان به عرصه میزند. کدام تخصص گرایی؟ کدام جوانسازی نهادها؟!
رییس جمهوری فقط یک اصطلاحِ عوامفریبانه پیدا کرده و همیشه از این اصطلاح استفاده میکند. این اصطلاح چیزی نیست به جز “ایجاد اجماع”. در هر موردی رییس جمهوری میخواهد اجماع ملی ایجاد کند. من در جای دیگر نیز نوشـته بودم که رییس جمهوری حتا در مورد پاک کردن توالتهای ارگ نیز میخواهد اجماع ملی ایجاد کند. او در جریان معرفی آقای خلیلی، یک بارِ دیگر به این اصطلاحِ همهفنحریف پناه برد و گفت که برای تأمین صلح باید اجماع ملی به وجود آید. این به معنای آن است که آقای غنی هنوز نسبت به موضع مردم افغانستان که صلح میخواهند، مشکوک است و باید در این خصوص همه موضعِ خود را روشن کنند.
رییس جمهوری در این مراسم گفت که برای رسیدن به صلح، باید مردم افغانستان سه اجماع تشکیل دهند: اجماع اجتماعی به شمول زنان؛ اجماع سیاسی به شمول حزبهای سیاسی و جامعۀ مدنی؛ و اجماع امنیتی. سه سال حکومت آقای غنی در راه ساختنِ کابینه و حلِ اختلافها با شـریکِ قدرتش تمام شد که آنهم به جایی نرسید، حالا دو سال باقیمانده را میخواهد در راه ایجاد اجماع سپری کند، بدون آنکه واقعاً یک گره از گرههای مشکلاتِ موجود کشور را گشوده باشد.
آقای غنی از روزی که وارد ارگ ریاست جمهوری شده، به کشفی تازه در مورد پاکستان نیز که از آن به عنوان اصلیترین مانع صلح سخن گفته میشود، دست پیدا کرده که جا دارد این کشفِ تازه در کتاب کشفیاتِ جهان به ثبت برسد!
آقای غنی کشف کرده که افغانستان با پاکستان در حالِ صلح بهسر نمیبرد و توقع همکاری در روند صلح از این کشور بیجاست، بل باید شرایطی فراهم شود که با این کشور صلح شود.
اولاً معلوم نیست که آقای غنی چرا حالا تازه درک کرده که افغانستان با پاکستان در وضعیتِ جنگی قرار دارد؛ زیرا اگر ایشان رسانهها را طی همین چهار دهۀ اخیر رصد میکرد، متوجه میشد که پاکستان و افغانستان نه تنها در این چهار دهه، بل در چهار دهۀ قبل از آن نیز در حالِ جنگ قرار داشتهاند. ثبوت سادۀ آن اینکه: یک بار حتا در زمان محمد داوود خان دستور سفربری داده شد و آمادهگیها برای یک رویارویی واقعی گرفته شد. در زمان دولت پس از کودتای ثور هم که وضع کاملاً مشخص است. آیا بازهم آقای غنی گفته میتواند که این کشف به او برمیگردد؟ و باز گفتن اینکه ما با پاکستان در حال جنگ قرار داریم و از این کشور صلح نمیخواهیم بل میخواهیم با این کشور صلح کنیم، چه دردی را دوا میکنـد؟
ما برای رسیدن به صلح در افغانستان به چیزهای دیگری نیاز داریم که آقای غنی با وجود مغز فولادی و قلب سنگیِ خود به آنها نرسیده و اگر هم رسیده، به دلیل اینکه آن چیزها با منافع قومی او در تضاد قرار دارند، نمیخواهد از آنها حرفی بزند.
Comments are closed.